همین الان از تماشای قهوه تلخ 15 فارغ شدم. امیدوارم خوانندگان این پست هم از مشتریان این سریال پر مغز طنز پردازترین کارگردان ایرانی باشند

 به هر حال چون این مساله به موضوع وبلاگ وابسته بود عهدشکنی کردم و آپ کردم.

همه تغییرات از شما آغاز می شود.

حرفی که خیلی دنبالش گشتم و بیشتر در لفافه شنیدمش.

شاید خیلی ها هم بر این باور باشند که اون صحنه «روانپزشک» یه مقداری تو ذوق مخاطب می زد و جلوه شعاری داشت اما خب فکر می کنم شاید باز هم هنرمندانه ترین شیوه ادا کردن حق مطلب همین بود.

حالا اگه دقیقا نیمی از سریال رو با دید طعنه سیاسی دیدم _که خالی از اون هم نبوده_ می تونیم نیمی از سریال را با این دید نگاه کنیم که درون آشفته ماست که جامعه رو می سازه.

می دونیم که قهرمان داستان هم پر از ایراده. همین طور قهرمان داستان زندگی خودمون_یعنی شخص خودمون_ و خوب می دونیم که اصلاح ایرادهای جزیی ما، قدمی برای ساخت جامعه آرمانیه.

نمی دونم تا حالا چقدر به خودمون رجوع کردیم و زور زدیم که هر طور شده به غرورمون غلبه کنیم و اون ایرادها رو پیدا کنیم. نمی دونم تا حالا چقدر سعی کردیم دوراستدلال های بچه گانه و حب و بغض هامون خط بکشیم. نمی دونم تا حال چقدر از سطح به عمق خودمون رفتیم و آیا از خومون پرسیدیم ورای اصل«کار من درسته» واقعا کاری که داریم انجام می دیم درسته یا نه؟

ولی می دونم قهوه ای که ما رو به درونمون می بره خیلی تلخه.

 و یاد اون دیالوگ می افتم: «چقدر تلخه!»