روزهایی هست که هیچ خم به ابرو نمی آوری از شومی حادثه 

و شبش اشک هست -با صدای بلند -بی مرز

روزهایی هست که نتیجه کارت را می بینی -بی عدالت -تلخ

روزهایی که مزدت نیست

روزهایی که سنجیده می شوی -بی عیار

که جویدن می گیری طعم گس ارزش های مسموم را


که می بینی حتی خالی است دستت

از پاسخ عشق

و به جایش نفرت، خشونت و بی سلیقگی می وزرد از پنجره.

روزهایی که گرچه پر از دردی

اما چهره درآلود کسی هست که مدام روبرویت برقصد

و تو از یاد خویش فارغ شوی

و با تمام این ها باز بگویی -باامید

«یک روز هست که نتیجه کارمان را بگیریم

هم تو، هم من»